آه ای زندگی. ای عجیب‌ترین هدیۀ خداوند؛ ای غریب نشناختنی! ای نامهربان و مهربانِ توامان! آن‌قدر دست‌هایم خسته از آورده‌های توست، که بازوانم را یارای نگه داشتن نیست. سال‌هاست که دیگران ما را نمی‌شنوند. هرچه صدایمان را بلندتر می‌کنیم محض شنیده شدن، از ما دور و دورتر می‌شوند. آه ای زندگیِ عجیب و غریب! ای رویا و کابوسِ آمیخته! ای درد و درمانِ پیاپی! بگذار این مسیر از بلندی‌ها و پستی‌ها خالی بماند. بگذار در جاده‌ای بی‌نشیب، بی‌فراز، بی‌اضطراب نرسیدن، قدم‌زدنی دلخواه را تجربه کنیم.

آه ای بادا و مبادا! ای تاریک و روشن و خاکستری! ای کویر و اقیانوس لایتناهی! دیگر خسته‌ایم . بگذار کمی بنشینیم و پا دراز کنیم. بگذار گونه‌هامان از خنده‌های پیوسته درد کند. بگذار گوشۀ لب‌هامان ترک بردارد از قهقهه. بگذار به دلخواه برخیزیم، راه بیفتیم، پا بکوبیم، بیفتیم، بایستیم، برقصیم، پر بزنیم، فرود بیاییم، بمانیم، بگذریم. این قدم‌ها از بسیاریِ راه‌های نرفته درد می‌کنند، از قدم‌های بالاجبار تیر می‌کشند، بگذار از شکستن و باریدن عبور کنیم. بگذار برویم.

 

*آه ای زندگی منم که هنوز/ با همه تلخی از تو لبریزم/ نه بر آنم که رشته پاره کنم/ نه بر آنم که از تو بگریزم. (فروغ فرخزاد)


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

2525251 mohammad lotfi داستان برای یک دقیقه امور فرهنگی کتابخانه های عمومی قوچان فراز پلاس Jen خاکستر نقره ای هندزفری نامرئی Jacob