هفتۀ پیش و پیش از تمام این جریانات، در یکی از محلههای تهران، به پدر من اهانت شده! تنها برای جای پارک و به ناحق، دختری لب به فحاشی و ناسزاگویی با بدترین الفاظ و عبارات گشوده و پدر من را مسبب تمام اتفاقات بد ایران در چهل سال اخیر دانسته. هیچیک از آدمهای تماشاگر دخالتی در ماجرا نکردهاند و انگار سکانسی از یک فیلم را به تماشا نشستهاند.
فکر میکنم هرچه زخم میخوریم، از افرادیست که هیچ ایدئولوژی و چارچوب معینی در زندگی نداشتهاند. اگر صاحب خانواده بودهاند سادهترین مسائل تربیتی به آنها آموزش داده نشده و فرزندان یا تکثیری از پدر و مادری اینچنین بودهاند یا تحقیرشدگانی که از آنها گرگهایی دریده در پی شکار پیاپی ظهور کرده است و سالها با خشونت و بدزبانی به خواستههاشان رسیدهاند، و نیز ممکن است از ابتدا خانوادهای وجود نداشته که به آنها ابتداییترین اصول روابط انسانی را بیاموزد. اصولی مثل احترام، ادب، حیا و شرافت که ربطی به آیین و مذهب خاصی ندارد و یک وظیفۀ خطیر انسانی برای زیستن در یک جامعه است.
باید به این مساله پرداخت و تربیت فرزند را یاد گرفت. مهربانی مطلق بدون تنبیه و تذکر، نه تنها نشانۀ لطف و پدری یا مادری کردن نیست، بلکه تکثیر تاریکیست و یکی از پیامدهایش بیحرمت شدن پیران توسط جوانانی جاهل و همیشهطلبکار است.
به فرزندانمان پیش از آنکه «شبیه خود بودن و میزان اهمیت و اولویت "من" بر دیگری» را مشق کنیم، حد و مرز و حریم داشتن در روابط و گفتگو با افراد را نیز بیاموزیم. هرچند دینهای الهی دستورالعمل کامل را یکجا به ما تحویل دادهاند، اما اگر به دینداری علاقه نداریم، کافیست راهی اخلاقی و چارچوبی شریف را برای زندگی در کنار انسانها برگزینیم!
درباره این سایت